هدر شدن. باطل شدن. هباء شدن. هلاک شدن. نیست و نابود گشتن. هیچ شدن: بکشتی بر آب زره برگذشت (افراسیاب) همه سربسر رنج ما باد گشت. فردوسی. کنون آنچه بد بود بر ما گذشت گذشته همه نزد من باد گشت. فردوسی. بداراب گفت آنچه اندرگذشت چنان دان که یکسر همه باد گشت. فردوسی. کنون کار آن نامداران گذشت سخن گفتن ما همه باد گشت. فردوسی. کنون سال بر پنجصد برگذشت سر و تاج ساسانیان بادگشت. فردوسی. ز خشم و ز بند من آزاد گشت زبهر تو پیکار من باد گشت. فردوسی. و رجوع به باد و باد گردیدن شود
هدر شدن. باطل شدن. هباء شدن. هلاک شدن. نیست و نابود گشتن. هیچ شدن: بکشتی بر آب زره برگذشت (افراسیاب) همه سربسر رنج ما باد گشت. فردوسی. کنون آنچه بد بود بر ما گذشت گذشته همه نزد من باد گشت. فردوسی. بداراب گفت آنچه اندرگذشت چنان دان که یکسر همه باد گشت. فردوسی. کنون کار آن نامداران گذشت سخن گفتن ما همه باد گشت. فردوسی. کنون سال بر پنجصد برگذشت سر و تاج ساسانیان بادگشت. فردوسی. ز خشم و ز بند من آزاد گشت زبهر تو پیکار من باد گشت. فردوسی. و رجوع به باد و باد گردیدن شود
قرین شدن. همراه شدن. جفت شدن. یکی شدن: ز جایی که بد شادمان بازگشت تو گفتی که با باد انباز گشت. فردوسی. ز جیحون دلی پر ز غم بازگشت ز فرزند، با درد انباز گشت. فردوسی. که فغفور چین با وی انباز گشت همه کشور چین پرآواز گشت. فردوسی. با تو انباز گشت طبع بخیل نشود هر کجا شوی ز تو باز. ناصرخسرو. عاقبت هر یک بجوهر بازگشت هر یکی با جنس خود انباز گشت. مولوی.
قرین شدن. همراه شدن. جفت شدن. یکی شدن: ز جایی که بد شادمان بازگشت تو گفتی که با باد انباز گشت. فردوسی. ز جیحون دلی پر ز غم بازگشت ز فرزند، با درد انباز گشت. فردوسی. که فغفور چین با وی انباز گشت همه کشور چین پرآواز گشت. فردوسی. با تو انباز گشت طبع بخیل نشود هر کجا شوی ز تو باز. ناصرخسرو. عاقبت هر یک بجوهر بازگشت هر یکی با جنس خود انباز گشت. مولوی.